شیطان پرستی

ساخت وبلاگ
ﺗﺴﺘﻪ ﭘﺰﺷﮑﻲ ﭼﺸﻢ ﺍﺯ ﺩﮐﺘﺮ ﻫﺎﻭﺭﺩﺍ ... ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺣﺮﻑ m ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﺣﺮﻑ n ﺭﺍ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺑﺪﻳﺪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻧﺤﺮﺍﻑ ﻧﺪﺍﺭﺩ .... کمتر از یک دقیقه MMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMM MMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMMMM ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﻳﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ n ﺑﺬﺍﺭﻡ .... ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺧﺪﺍ ... شیطان پرستی...
ما را در سایت شیطان پرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : كسري و علي kasraali1 بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 18 دی 1393 ساعت: 15:33

اين داستان هم زنده كننده يادِ واقعه ي مشكوك هلوكاست است و هم نشان دادن يك الگو و منجي (آمريكا) و هم منحرف كننده اذهان به ماورا الطبيعه است. من يكي از خوانندگان مجموعه كتاب هاي هري پاتر و بينندگان فيلم هاي هري پاتر هستم. مدتي پيش كه تازه كتابهاي هري پاتر را به پايان رساندم، به نكاتي برخوردم، كه تقديم خوانندگان جست و جوگر مي كنم . شايسته است پيش از هر چيز به خلاصه ي داستان توجه فرماييد: هزاران سال پيش در جامعه ساحران چهار جادوگر بزرگ به نام هاي گودريك گريفندور، هلگا هافلپاف، روينا رونكلاو و سالازار اسليترين به تاسيس مدرسه اي با نام هاگوارتز براي آموزش سحر اقدام كردند. اين چهار جادوگر كه چهار گروه را در مدرسه به وجود آوردند، بنا به سليقه و تفكر خود به آموزش پرداختند. اما در ميان اينها سالازار اسليترين به اين عقيده داشت كه بايد جادوگراني را در مدرسه تعليم دهيم كه داراي خون خالص جادوگري هستند، يعني پدر و مادر آنها جادوگر باشند (و انواع ديگر جادوگران به اين صورت است كه: يكي از والدين جادوگر باشد، يا هيچ يك از والدين جادوگر نباشد و فقط فرزند ساحر متولد شده باشد ) آن سه جادوگر ديگر با عقيده ي وي موافق نبودند بنابراين اسليترين از مدرسه خارج شد و قبل از خروج از مدرسه تالاري را در اعماق آن بنا كرد و هيولايي را در آن نهاد و درب تالار را بست به اميد اينكه روزي نواده واقعي اش برگردد و با باز كردن درب تالار، مدرسه را از وجود خون ناخالص پاك كند. هزاران سال بعد از آن چهار جادوگر، پسري به نام « تام مارلو ريدل » كه داراي استعداد جادوگري است همراه ديگر محصلين وارد هاگوارتز مي شود و سال اول تحصيل خود را آغاز مي كند. سالها مي گذرد و آن پسر كوچك كه اينك نوجواني شده، متوجه مي شود كه مادرش جادوگر و پدرش غير جادوگر بوده و در عين حال از خون مادري اش به سالازار اسليترين مي رسد. او در مدت تحصيلش در هاگوارتز دوستاني را در كنار خود جمع مي كند. ‹ تام › براي خلاص شدن از نام پدرش كه يك غير جادوگر بوده، اسم خود را به « لُرد ولدمورت » تغيير مي دهد. او يك بار موفق به باز كردن تالار اسرار مي شود كه در پي آن دختري به وسيله ي هيولاي آزاد شده از تالار، كشته مي شود. تام ريدل از آنجايي كه زير نظر يكي از اساتيد خود به نام دامبلدور بوده موفق به باز كردن تالار براي بار دوم نمي شود و بعد از مدتي تصميم به ترك مدرسه مي گيرد . سال ها بعد ولدمورت به همراه يارانش كه به مرگخواران معروف اند با نيروي سياه خود به جامعه جادوگري حمله مي كنند و با اين كه با مقاومت هايي روبرو مي شوند ولي باز به كشتار ادامه مي دهند. پيش گويي رخ مي دهد كه در آن گفته شده است كه كودكي به دنيا خواهد آمد، كه ولدمورت را نابود مي كند، ولدمورت در صدد كشتن آن كودك بر مي آيد و زماني كه كودك يك سال دارد، ولدمورت او را پيدا مي كند. ولدمورت پدر و سپس مادر كودك را به قتل مي رساند. و زماني كه مي خواهد كودك را با طلسم مرگ به قتل برساند، طلسم به خودش بر مي گردد و او نابود مي شود. جهان جادوگري دوباره روي آرامش را مي بيند. پسرك يك ساله كه هري پاتر نام دارد، توسط جادوگران نماينده خير به خاله اش سپرده مي شود. هري پاتر بزرگ مي شود و در سن يازده سالگي به مدرسه جادوگري مي رود و در مدت تحصيل دوستان و دشمناني پيدا مي كند. هري پاتر در مدت تحصيل بارها مانع از قدرتمند شدن دوباره ي ولدمورت مي شود (كتابهاي يك و دو). ولي بالاخره ولدمورت پس از سيزده سال در برابر چشمان هري پاتر، قدرتمند مي شود (كتاب چهار). با اين كه هري، بارها به جامعه جادوگري مي گويد كه ولدمورت بازگشته، ولي هيچ كس جز معدودي از جادوگران از جمله دامبلدور كه مدير مدرسه ي جادوگري است و همچنين حامي هري مي باشد اين موضوع را قبول نمي كند. نبرد كوتاهي ميان دامبلدور و ولدمورت رخ مي دهد (در وزارتخانه) و از آنجايي كه وزير براي چند ثانيه ولدمورت را مي بيند، بازگشت ولدمورت را تاييد مي كند (كتاب پنج). وزير جادوگري عوض مي شود، پس از مدتي نبردي در هاگوارتز (مدرسه جادوگري) رخ ميدهد كه طي آن دامبلدور (حامي هري) كشته مي شود (كتاب شش). هري و دوستانش در جهت وظيفه اي كه دامبلدور به آنان واگذار كرده ديگر به مدرسه نمي روند، و از سوي ديگر ولدمورت وزارتخانه ي جادوگري را تحت كنترل مي گيرد، و آموزش را كنترل مي كند و در برخورد با خون ناخالص جادوگري بسيار اهتمام مي ورزد بالاخره هري براي مبارزه به مدرسه باز مي گردد، معلمين طرفدار هري، مدرسه را از وجود طرفداران ولدمورت خالي و هاگوارتز را جبهه ي مقاومت مي كنند ؛ مرگخواران به مدرسه حمله مي كنند و جنگ در مي گيرد بالاخره هري و ولدمورت در مقابل هم قرار مي گيرند و ولدمورت به دست او كشته مي شود (كتاب هفت). اين خلاصه اي بود از داستان هري پاتر كه با درج شماره كتاب آن را عرضه نموديم. داستان هري پاتر كه از چند كتاب تشكيل شده، فراتر از يك داستان معمولي براي نوجوانان و جوانان است! اين داستان كه در آن به شدت از قوه ي خيال استفاده شده و در عين حال همچون اسطوره ها يك سير منطقي را دنبال مي كند داراي محتوايي مخفي و دور از خيال است، محتوايِ پنهانِ اين داستان داراي مضامين تاريخي و واقعي مي باشد. به عبارت ديگر داستان هري پاتر، داستاني است خيالي درباره سحر و جادو، جامعه ي جادوگري، رويارويي خير و شر، محبت و كينه، عشق و سرخوردگي؛ ولي اين داستان به ظاهر خيالي داراي چندين لايه ي معنايي است كه سطحي ترين لايه‌ي آن، كه براي همه قابل درك است، همان مضاميني بود كه ذكر كرديم . و بايد دانست كه لايه هاي پنهان داستان به طور ناخودآگاه در ذهن خواننده نقش مي بندد و در جاي خود نمود مي كند. در اينجا به شرح اين لايه هاي پنهان پرداخته ايم تا خوانندگانِ محترمِ مجموعه كتابهاي هري پاتر، بدانند كه چه هدفي با نوشتن اين داستان طولاني و درعين حال مجذوب كننده، دنبال شده. لايه اول: لايه ي تاريخ به نظر من خانم رولينگ، زيركانه، چند رخ داد تاريخي را در لايه اي نامرئي و نسبتا طولاني در اين داستان قرار داده است. حوادثي كه در تاريخ معاصر اروپا رخ داده است . 1. با اقدام آلمان در سال 1914، جنگ جهاني اول شروع شد كه كُشتار زيادي در پي داشت. ولدمورت به جامعه ي جادوگري حمله كرد. در اين جنگ هم از طرف خوبي و خير و هم از طرف بدي و شر كشته هاي زيادي در جهان باقي مي ماند. 2. آمريكا به نفع متفقين وارد جنگ شد كه در نتيجه حدود يك سال بعد آلمان شكست خورد و اثري از شكوه آلمان باقي نماند . طبق پيشگويي كه در داستان ذكر شده: «پسري به دنيا مي آيد كه باعث نابودي ولدمورت مي شود»، ولدمورت در صدد يافتن آن كودك بر مي آيد و زماني كه آن پسر يك ساله را پيدا مي كند (يك سال از ورود آمريكا به جنگ مي گذرد) با طلسم مرگ به او حمله مي كند ولي طلسم به خود ولدمورت بر مي گردد (هر اقدام آلمان برعليه آمريكا، بر ضد خودش تمام مي شود) و ولدمورت نابود مي شود، برخي مي گويند كه او مرده ولي برخي ديگر مي گويند كه فقط ضعيف و ناتوان شده است. 3.آلمان پس از جنگ اول جهاني در صدد رشد و تجديد قوا برآمد ولي فشار هاي پيمان ورساي وكشور هاي اروپايي مانع از آن مي شود. ولدمورت سعي مي كند كه دوباره قدرتمند شود ولي با مقابله ي هري پاتر (با پشتوانه ي دامبلدور = مدير مدرسه جادوگري هاگوارتز) روبرو مي شود، كه اين مطلب در دو كتاب يك و دو كاملا مشهود است ؛ هري پاتر و دامبلدور در اينجا نماد متفقين هستند . 4. آدولف هيتلر در راس حزب نازي در تلاش بود كه در انتخابات مجلس آلمان، حزب نازي كرسي هاي بيشتري بدست آورد و همچنين قصد داشت، به مقام صدارت اعظمي آلمان برسد و اين اقدامات هيتلر در راه كسب قدرت پس از سيزده سال پس از شكست آلمان در جنگ جهاني اول (1918) شدت يافت و بالاخره حزب نازي در انتخابات مجلس موفق مي شود و هيتلر به صدارت اعظمي آلمان رسيد (1933). انگلستان و در راس آن چمبرلن نخست وزير انگلستان به اين ماجرا اهميت نداد و توجهي به اين جنب و جوش هيتلر نكرد ولي افرادي در انگلستان و آمريكا بودند كه از اين تحركات سياسي آلمان نگران بودند و يكي از آن سياستمداران انگليسي، چرچيل بود. ولدمورت در برابر چشمان هري پاتر، پس از سيزده سال ضعف و دوري از جهان جادوگري، دوباره قدرتمند مي شود.(ولدمورت پس از13 سال قدرتمند مي شود = آلمان در 1918 ضعيف مي شود و در حدود 1931 كه هيتلر در حال قدرت گرفتن است، آلمان رو به قدرتمند شدن مي رود) (بايد در نظر داشت كه خانم رولينگ نمي توانسته دقيقا سالها را ذكر كند و يا مدت زمان هاي ضعف و قدرت ولدمورت را بيان كند زيرا كه اين كار باعث لطمه ديدن اصل داستان و سير منظم آن مي شود و بايد بدانيم كه داستان ها و يا فيلم هايي كه به طور كامل سفارشي و براي كنايه به مطلبي هستند، بسيار رسوا مي باشد و آنقدر كه داستان هري پاتر مشهور و مقبول شده نمي توانست مقبول شود، براي نمونه مي توان به فيلم ضد ايراني 300 اشاره كرد كه از آغاز تا پايان بر ضد فرهنگ غنــي ايران است و همان طور كه مي دانيـم فقط مدتي غوغا به پا كرد و بلافاصله تاريخ مصرفش به پايان رسيد.) ولدمورت در كتاب چهار نماد آلمان به پا خواسته، است. هري پاتر پس از بازگشت به سوي دامبلدور كه در راس جبهه ي خير است و به عبارتي نماد شعور جمعي جامعه ي انگلستان است، به او مي گويد كه ولدمورت برگشته (آمريكا به جامعه ي اروپا مي گويد كه در آلمان تغييرات مهمي در حال وقوع است) و دامبلدور اين سخن را باور مي كند. ولي برخي از جادوگران كه در راس آنها وزير جادوگري است اين سخن را باور نمي كنند (چمبرلن نخست وزير انگلستان توجهي به قدرت گرفتن آلمان نمي كرد.) 5. تلاش هيتلر براي بدست آوردن قدرت ادامه دارد و او در سال 1933 صدر اعظم آلمان مي شود. پس از ملحق شدن اتريش و چكسلواكي به خاك آلمان به دست هيتلر، اروپاييان متوجه خطر آلمان هيتلري شدند، نخست وزير انگلستان (چمبرلن) از خواب غفلت بيدار شد والبته جامعه اروپا در راه الحاق كشور مورد نظر هيتلر يعني لهستان سنگ اندازي كردند. ولدمورت قدرتمند شده و براي قدرت بيشتر تلاش مي كند (در كتاب 5 مشهود است)، نبردي بين ولدمورت (هيتلر) و دامبلدور (جامعه اروپا) رخ مي دهد و اين نبرد كه بيشتر يك زور آزمايي است (تلاش هيتلر براي الحاق لهستان به شيوه ي قانوني) بالاخره بي نتيجه به پايان مي رسد و ولدمورت متوجه مي شود اين نبرد بي فايده است، و از مقابل دامبلدور مي رود (هيتلر به اين نتيجه مي رسد كه نمي تواند مانند دو كشور اتريش و چكسلواكي، لهستان را به راحتي، بدست آورد، اقداماتي كه هيتلر براي به دست آوردن اتريش و چكسلواكي انجام داد عبارت است از :1- سخنراني ها 2 - تحركات نظامي در مرز كشور هاي اتريش و چكسلواكي 3- تهديد كشور هاي مذكور و...) در آخر اين نبرد كه در وزارتخانه رخ داده، جادوگران به همراه وزير جادوگري وارد وزارتخانه مي شوند و وزير در يك نگاه كوتاه ولدمورت را مي بيند. و قدرت گرفتن ولدمورت را تاييد مي كند. (چمبرلن به اشتباه خود پي برد، و متوجه شد، كه هيتلر در صدد توسعه قلمرو بوده ؛ البته همان طور كه مي دانيد توسعه قلمرو كاري است كه انگلستان سالها در پي آن بوده و بعد از اينكه، از اين كار دست كشيده- و باز آن هم به دلايل سياسي نه براي راحتي ملت هاي تحت سلطه -دوست ندارد اين اقدام را ديگر ملت ها انجام دهند، زيرا قدرت گرفتن ديگر كشور ها خارج از تحمل انگلستان است.) 6. قدرت نمايي هيتلر آغاز شده و تحركات نظامي او ادامه مي يابد. حمله به لهستان آغاز مي شود. مدتي بعد چرچيل بجاي چمبرلن نخست وزير انگلستان شد، بايد دانست كه قدرت انگلستان در آن زمان تقليل يافته و وقت آن فرارسيد كه جاي اين كشور استعمارگر كهن را كشور قدرتمندي بگيرد و البته اين از مدت ها پيش اتفاق افتاده و آمريكا جاي انگلستان را در صحنه جهاني گرفته بود. حملات توسط ولدمورت و يارانش شروع ميشود. وزير سحر و جادو عوض مي شود، و ‹اسكريمجور› بجاي ‹فاج› مي آيد و اين همان جابجايي چرچيل با چمبرلن است. به هاگوارتز (هاگوارتز، نمادي ازمكان هايي است كه مورد تعرض هيتلر قرار گرفت) حمله مي شود و دامبلدور به دست اسنيپ – از مرگخواران سابق - كشته مي شود (كتاب 6). اين در حالي است كه در كتاب 7 مي خوانيم كه دامبلدور (نماد انگلستان)مدتها قبل به وسيله ي طلسمي ضعيف شده، و خودش به اسنيپ گفته كه تو مرا بكش چون من مرگ را انتخاب كرده ام (و اين همان جايجايي قدرت جهاني، آمريكا با انگليس است كه با رضايت انگليس انجام شد.)و بارها در اين مجموعه كتابها از قول ياران دامبلدور براي يكديگر نقل شده كه دامبلدور گفته: اميد ما هري پاتر است. و اين همان انتقال قدرت به آمريكا است و از نگاه متفقين پيروزي به دست آمريكا محقق مي شود (كتاب 6). 7.هيتلر پس از به قدرت رسيدن به نظم بخشيدن امور پرداخت و اين شامل آموزش هم شد. او آموزش را سازمان دهي كرد و تحت كنترل گرفت. از سوي ديگر علاقه ي زياد هيتلر به خون خالص آريايي چيزي بود، كه اكثريت مردم درباره ي آن مي دانند. او در عزل و نصب مقامات و سران كشوري و لشكري اصل و ريشه و به عبارتي خون آريايي را در نظر گرفت. اين دو نكته تاريخي را مي توان در كتاب هاي هري پاتر و به ويژه در كتاب 7 ملاحظه كرد. در سراسر داستان هري پاتر درباره ي علاقه ولدمورت به خون خالص جادوگري صحبت شده و در كتاب 7، جامعه جادوگري نماد جامعه ي آلمان در نظر گرفته شده و وزارت جادوگري هم نماد دولت آلمان است. در اين كتاب نوشته شده كه ولدمورت افرادي را در وزارت جادوگري بر سر كار مي گذارد كه به نوعي با او همراه هستند و همچنين درباره اصل و ريشه كاركنان وزارتخانه بررسي مي شود، همچنين آموزش در هاگوارتز به وسيله ي دست نشانده هاي ولدمورت كنترل مي شود. 8. آلمان در دو جبهه در جنگ بود و سرانجام هم از اين دو جبهه مورد هجوم قرار گرفت. ياري زياد آمريكا به متفقين باعث شد تا آلمان در جنگ جهاني دوم شكست بخورد. يكي از دلايل بزرگ شكست آلمان تمركز ندادن نيرو ها در يك جبهه بود. هيتلر با ايجاد چند جبهه (شرق و غرب آلمان و همچنين آفريقا) يكي از عوامل شكست خود را به دست خود ايجاد كرد. ياران ولدمورت به دستور او به هاگوارتز حمله مي كنند و جنگ سختي در مي گيرد و اين جنگ در حالي است كه ولدمورت در گوشه اي در حال تماشا مي باشد و به صحنه ي جنگ وارد نشده (عدم تمركز قدرت در جبهه نبرد ديده مي شود) و از آنجايي كه هنوز هري پاتر به دلايل ذكر شده در كتاب (يافتن و نابودي دو هوراكسس باقي مانده) آماده نبرد، نبود، اگر ولدمورت از غرور خود كم مي كرد، با يك حمله برق آساي خود به هاگوارتر مي توانست شخصا جنگ را به نفع خود تمام كند. ولي اين غرور باعث شد كه او زماني تصميم به حمله بگيرد كه ديگر اين حمله آن تاثير قبلي را كه مي توانست داشته باشد، نداشت (هري پاتر آماده نبرد با او شده بود) . سرانجام ولدمورت در مقابل هري پاتر قرار مي گيرد (در داستان، هري پاتر در جنگل به نزد ولدمورت مي رود ولي ما اين رويارويي را در نظر نداريم زيرا به نظر من اين بخش براي تكميل سير منطقي داستان آمده، ما رويارويي پاياني ولدمورت و هري پاتر را كه در هاگوارتز رخ مي دهد، در نظر داريم ؛ که البته در زمان رويارويي هري پاتر با ولدمورت در جنگل شاهد اين هستيم که ولدمورت هري را به ظاهر مي کشد ولي خودش هم کمي از حال مي رود، و اين را مي توان به نوعي همان حملات به ظاهر موفقيت آميز آلمان نازي بر ضد متفقين دانست که سطحي بود و هيچ نتيجه اي نداشت، چرا که در داستان مي بينيم که هري به ظاهر، وانمود به مردن مي کند) و اين در حالي است كه از چند جبهه ي ديگر به ياران ولدمورت حمله شده (موجودات افسانه اي جنگل ممنوعه – سنتور ها _ از پشت سر، و جن هاي خانگي هاگوارتز از سوي ديگر). ولدمورت در دوئلي كوتاه با هري پاتر، كشته مي شود (اين نماد حمله ي عظيم آمريكا به آلمان است كه باعث شد آلمان در مدتي كوتاه نابود شود). در هنگام دوئل مي بينيم که هري پاتر با طلسم خلع سلاح با ولدمورت مقابله مي کند که باعث مي شود، طلسم ولدمورت به سوي خودش برگردد و او بميرد. و البته نکته اي در اين بخش نهفته که آن را، در لايه اي ديگر، بررسي مي کنم. نکته ي قابل توجه ديگر در اين لايه، اين است که زماني که ولدمورت، طلسمش به خودش بر مي گردد، چوب جادوي بزرگ که در دستش است به هوا پرتاب مي شود و در اينجا است که با چنين توصيفي از خانم رولينگ رو برو مي شويم: چوب از دست ولدمورت پرتاب شد، چرخيد و چرخيد تا به دست اربابي... رسيد که آمده بود تا بالاخره مالکيت کامل آن را در اختيار بگيرد. اين چوب نماد ‹قدرت جهاني› است که از دست آلمان خارج و به دست آمريکا افتاد، و چنان اين صحنه توصيف شده که انگار از هري پاتر در جهان فردي بهتر وجود ندارد ! همان طور که مي بينيد، خانم رولينگ چطور يک واقعه تاريخي را در دل داستان جا داده است! توجه: در كتاب گفته شده كه چهار جادوگر مدرسه هاگوارتز را بنا كردند كه نام آنها به اين صورت نوشته شده: گودريك گريفندور – هلگا هافلپاف - روينا رونكلاو – سالازار اسليترين. اگر دقت كنيد مي بينيد كه خواننده پس از خواندن اين اسامي به اين نتيجه مي رسد كه هر اسم و فاميل با يك حرف الفبايي شرع مي شود، خواننده در ذهن خود مُخفف اسامي را مي سازد : گودريك گريفندور gg – هلگا هافلپاف hh - روينا رونكلاوRR – سالازار اسليترين SS و ناگهان خواننده متوجه مي شود كه مخفف نام آخري SS است كه با معادل كردن اين واژه با سازمان امنيتي آلمان نازي كه اس اس (ss) نام داشت به اين نتيجه مي رسد كه همان طور كه اسليترين فرد ظالمي بوده (فردي كه در مدرسه جادوگري تالاري ايجاد مي كند و هيولايي در آن قرار مي دهد تا روزي نواده اش با ياري آن هيولا، جادوگران غير اصيل را بُكشد، مسلما فرد ظالمي است) ، سازمان اس اس نيز يك سازمان مخوف بوده. سازمان اس اس مَخوف ترين سازمان امنيتي زمان خود بوده و مانند سازمان هاي اطلاعاتي كنوني غَرب، كشتار بسيار و زندانيان بسياري داشته؛ولي اين يادآوري براي چه لازم است ؟ چرا خانم رولينگ به اين كار دست زده؟ همان طور كه ملاحظه كرديد، خانم رولينگ با قلم جادويي خود سعي كرده هم سير منطقي داستان به هم نخورد (همان طور كه ديديم جامعه جادوگري در يك جا جامعه ي اروپا را ترسيم مي كند و در مقطعي كوتاه جامعه ي آلمان را ترسيم مي كند و يا وزارت جادوگري در جايي دولت انگليس را نشان مي دهد و در جايي هم دولت آلمان را) و هم يك موضوع تاريخي را در لابه لاي واژه هاي اين داستان قرار دهد. ولي چرا اين موضوع تاريخي از دل تاريخ بيرون كشيده شده و در پوششي جذاب به مردم جهان عرضه شده؟ آيا قصد زنده نگه داشتن يك اتفاق تاريخي كه به نحوي با موضوع هولوكاست ارتباط دارد در نظر بود؟ آيا هدف از آوردن اين لايه، اشاره به عاملينِ به وجود آورنده ي هولوكاست نيست، تا از اين رهگذر، به نحوي غير مستقيم به هولوكاست اشاره كند؟ لايه دوم: لايه ي تحليل شخصيت ها يكي ديگر از لايه هايي كه بايد به آن در اين داستان توجه كرد چند بعدي بودن شخصيت هاي اين داستان است. البته اين بخش ؛ تكميلي است براي لايه هاي ديگر داستان: هري پاتر: در نمايي بسيار سطحي جادوگري است كه نماد شر، را به دفعات نابود مي كند. ولي ابعاد ديگر اين شخصيت عبارت است از: يك ناجي: هري پاتر نماد يك ناجي است كه وظيفه اش نجات جامعه است. در سر راه به كمال رسيدن اين ناجي موانعي است كه اين موانع در برخورد هاي تند و آزار دهنده ي خاله و شوهر خاله و پسر خاله اش ديده مي شود. اين ناجي كه از سوي مربيان ماهري تربيت مي شود اميدي است براي نجات جهان. اين منجی همچون حضرت موسی در يک محيط ناخواسته بزرگ می شود (خانه خاله ی هری) و همچون مريم مقدس، گاه برای رهايی از دست فشار اطرافيانش (شوهر خاله ی خشنش) بايد روزه ی سکوت بگيرد. اين منجی مانند ديگر منجيان و ديگر قهرمانان تاريخ، بايد پالايش شود ؛ او بايد تنها لکه ی آلوده در خود را که باعث آشفتگی و عصبانيت های گاه و بی گاهش می شود (انرژی پليدی که در زمان کودکی به طور ناخواسته از ولدمورت گرفته است) را از خود بيرون کند و اين تنها با يک خودکشی داوطلبانه (در کتاب 7= زمانی که او در جنگل رو در روی ولدمورت قرار می گيرد) صورت می گيرد و او از اين پس پاک به حساب می آيد ! آمريكا: همان طور كه در لايه قبلي توضيح داديم هري پاتر در نمايي ديگر، نماد آمريكا است. كه سعي در نجات جهان از ظالمين دارد. در اين داستان گفته شده كه هري پاتر در برخورد با ولدمورت (در يك ديد كلي نماد دشمنان آزادي و در يك نماي كوچكتر نماد آلمان است.) كمي از قدرت او را به طور غير ارادي مي گيرد (جادوي سياه) و اين نشان مي دهد كه آمريكا رگه هايي از ظلم را در برخورد خود با جوامع اعمال مي كند ولي همان طور كه داستان سعي در القاي آن دارد اين خشونت و ظلم، به صورت غير ارادي از سوي آمريكا (ناجي) نشان داده مي شود. و همان طور كه در داستان به صورت بسيار واضح بيان شده، هري پاتر از جادوي خلع سلاح استفاده مي كند و با اين طلسم است كه در نبرد هاي خود پيروز مي شود (و در داستان از قول ياران دامبلدور نقل شده كه اين جادو به نوعي امضا و مشخصه هري پاتر است) در حالي كه ولدمورت و يارانش بيشتر از طلسم مرگ استفاده مي كنند. اين نشان دهنده ي گفتار آمريكا است كه مي گويد ما براي خلع سلاح به كشور ها حمله مي كنيم و قصدمان فقط خلع سلاح است. و نكته اي ديگر كه بايد به آن توجه كنيم اين است كه هري پاتر در ابتداي سال در زمان گروه بندي، وقتي كلاه گروه بندي مي خواست او را به گروه اسليترين بفرستد، هري چندين بار گفت كه اسليترين نه ، و اين هم نشان مي دهد كه آمريكا با اينكه داراي قدرت زيادي است، طرف ظلم را انتخاب نكرده و به صورت آگاهانه طرف خوبي و خير را انتخاب كرده و اين هم نوعي خلاص شدن آمريكا از زير فشار افكار عمومي را به دنبال دارد. زيرا اين لايه ي داستان به همراه ديگر لايه ها در ذهن خواننده قرار مي گيرد و در بخش ناخودآگاه ذهن فرد اثر مي گذارد ! دامبلدور (مدير مدرسه هاگوارتز): اين شخصيت هم داراي لايه هاي زياد معنايي است: يك حامي بزرگ: به تناسب زمان دامبلدور نماد يك حامي قدرتمند است براي ناجي آينده (هري پاتر) ولي بايد دانست اگر چه او داراي وظايف سنگيني است ولي هيچ وقت نمي تواند جاي ناجي را بگيرد و فقط و فقط ناجي مي تواند نجات دهنده ي جامعه باشد. حامي از او مراقبت مي كند و زمينه را براي رشد او فراهم مي كند و در زمان مناسب هم از كنار او مي رود. اُسقف: در زمان هايي خاص دامبلدور با كمك چهره اي كه از او در داستان توصيف شده نقش يك اسقف را بازي ميكند، او با لباس هاي بلند و خاصي و با ريش سفيد و بلندش در مدت زماني كه در داستان حضور دارد همچون يك اسقف به ارشاد ديگران مي پردازد و نمونه هاي اين ارشاد ها و راهنمايي ها را تحت عنوان سخنراني هاي دامبلدور در متن داستان داريم يعني دامبلدور به ظاهر سخنرانيِ اول سال تحصيلي را انجام مي دهد يا در جمع معلمين جادوگري صحبتهايي مي كند ولي در باطن به ارشاد آنان پرداخته و حتي بعضي از سُخنان او منحصر به داستان نيست بلكه توصيه هايي است كه در ذهن خواننده نقش مي بندد و خواننده به طور ناخودآگاه آنان را در زندگي واقعي خود به كار مي گيرد. قدرت انگلستان: دامبلدور همچون انگلستان است كه نقش پدري آمريكا را بازي مي كند و او را به سوي رشد سوق مي دهد و در زماني هم كه قدرت خودش كم مي شود صحنه را به آمريكا (هري پاتر) مي سپارد. اسنيپ (مرگخوار توبه كرده): اسنيپ فردي است كه در كتاب شخصيت او به زيبايي توصيف شده. او داراي شخصيت دو گانه است و به قول كتاب دوم يعني در زماني كه دارد اسنيپ را كه به همراه دامبلدور و فليچ و هري پاتر در دفتر دامبلدور جمع شده اند توصيف مي كند: « نصف بدنش توي سايه و تاريكي و نصف ديگرش در روشنايي نور شمع ها قرار داشت ». همان طور كه مي بينيم تصويري كه به طور خواسته يا ناخواسته ترسيم شده، نشان دهنده مرموز بودن اسنيپ است، او مرگخواري است كه در اواسط جنگ اول به طور مخفي با دامبلدور ارتباط برقرار مي كند و به او اطلاعات مي دهد و در مدت زمان 13 سالي هم كه ولدمورت ضعيف بود، او در كنار دامبلدور كار مي كرد و به عبارتي توبه كرده بود ولي در عين حال ارتباطش را با مرگخواران ديگر حفظ مي كند ، او در زمان برگشتن ولدمورت به طرف او مي رود ولي به طور ظاهري و بعد از مرگش به دست ولدمورت، معلوم مي شود كه او همان زمان كه توبه كرده به واقع بوده و با دامبلدور همراه بوده و براي او كار مي كرده. اسنيپ در يك نگاه مي تواند كشور ايتاليا باشد كه در اوايل جنگ جهاني اول، از حلقه ي جبهه متحدين گسست و به متفقين پيوست (همكاري اسنيپ با دامبلدور در زمان حمله ي اول ولدمورت) . و در نگاه ديگر مي تواند كشور شوروي باشد كه در جنگ جهاني دوم با هيتلر پيمان عدم تجاوز بست ولي درصدد حمله به آلمان بود (اسنيپ، در زمان قدرت گرفتن دوباره ولدمورت در عين حال كه با او همراه شد ولي در واقع با دامبلدور بود) كه در اين حال هيتلر از اين قصد شوروي مطلع شد و پيش دستي نمود و به شوروي حمله كرد كه باعث حيرت شوروي شد (در كتاب 7 مي خوانيم كه ولدمورت به وسيله ي مارش،اسنيپ را مي كُشد، البته بايد به همان نكته اي كه در ابتداي اين مقاله اشاره شده است، توجه كرد، كه خانم رولينگ براي اينكه نمي خواسته سير منطقي داستان ناقص شود اين لايه ها را تا جايي كه امكان دارد در درون اين داستان قرار داده !) لايه سوم: بي خدايي يكي ديگر از مباحثي كه بايد در اين داستان به آن توجه شود، فقدان وجود خدا تا آخر داستان است كه نشان دهنده ي انسان محوري و توجه به وجود محوريت انسان است. و اين نكته بارها و بارها ديده مي شود به عنوان مثال دامبلدور بارها مي گويد اميد ما به هري پاتر است و يا ما لحظه اي را در اين داستان نمي بينيم (به جز آخر داستان و آن هم براي خالي نبودن عريضه) كه از خدا طلب كمك شود و هر امداد و كمكي كه رخ مي دهد از سوي دوستان و حاميان به يكديگر است: كمك دامبلدور به هري در تالار اسرار (كتاب دو)، كمك ارواح والدين هري به او در زمان برخوردش با ولدمورت در قبرستان (كتاب چهار) و... از اين قبيل مي باشند، البته در آخر داستان ذكر شده است كه هري پاتر با اميد به خدايِ آسمان (يا لفظ اميد به آسمان ها به کار رفته ) به ولدمورت حمله مي كند. كه اين مي تواند نشان دهنده ي آن باشد كه اميد همه به هري پاتر و اميد هري پاتر (آمريكا) هم به خدا مي باشد يعني دروازه ي رسيدي به خدا هري پاتر است و اين همان دين گرايي دولتمردان و سياست مداران آمريكايي است كه فقط ايمان را از سوي خود مي دانند و در راه رسيدن به آن تلاش مي كنند (مسيحيان تجديد حيات يافته ). البته چند اشكال در اينجا وارد است: اول اينكه از آنجايي، كه تا قبل از انتشار كتاب 7، بحثي در گرفته بود در مورد انسان محوري و توجه نكردن خانم رولينگ به وجود خدا در داستان، شايد آوردن اين جمله « با اميد به خداي آسمان » براي پايان دادن به اين بحث بوده تا به اهل فكر نشان دهد كه به وجود خداوند در داستان پرداخته شده است. اما با آوردن اين جمله در اواخر داستان يك نكته ي ديگر به چشم مي خورد. و آن اين است كه: چرا گفته شده خدايِ آسمان، به بيان ديگر چرا از ياي نسبت استفاده شده. اين يادآور چند خدايي و وجود الهه هاي چند گانه در حوزه تمدن غرب است. لازم به ذكر است كه غرب در حال رجوع به عصر اسطوره هاي خود است كه همان عصر پيش از مسيحيت است. اين موضوع بارها و بارها در عناصر فيلم هاي گذشته ي ساخته شده توسط غرب ديده شده است. خانم رولينگ مي توانست بجاي اين واژه (خداي آسمان) ، واژه هايي مانند: خداي آسمان و زمين و يا خداي توانا و يا خداي قدرتمند استفاده كند كه اين اسامي صفات خدا را كه در ذات اوست نشان مي دهد ؛ پس استفاده از چنين بياني، مشكوك است. قرار دادن اين لايه در داستان باعث مي شود كه ذهن خواننده با تبليغات محسوس آمريكايي ها و صهيونيست ها راحت تر همراه شود. لايه چهارم: لايه ي ماورا يكي ديگر از لايه هايي كه بايد به آن توجه شود، بنا شدن اين داستان بر پايه ي خيال و مسائل ماورايي است. متمركز كردن ذهن افراد به ماورا، آنها را از توجه به زندگي عادي باز مي دارد و به عبارتي مشكلاتي را كه در زندگي انسان رخ مي دهد و او قادر به معنا كردن آنها نيست، مفاهيم ماورايي به آنها معنا مي بخشد ؛ اين به آن معنا نيست كه من به ماورا اعتقاد ندارم، بلكه من بر اين خُرده مي گيرم كه، استفاده سو از ماورا براي توجيه هر چيزي اشتباه است. ترسي كه در وجود افراد از مسائلي غير قابل درك به وجود مي آيد و يا اتفاقاتي كه رخ مي دهد و جوابي براي آنها ندارد و آن را به ماورا نسبت مي دهد از كاركرد هاي اين قبيل داستان ها است. در داستان هري پاتر به دفعات با اين موارد روبرو مي شويم و حتي فراتر از آن خود داستان هم يك مُسَكِّن براي التيام درد ناشي از عدم شناخت طبيعت است. در كتاب ششم داستان هري پاتر، زماني كه نخست وزير انگليس در حالتي مضطرب در اتاقش در حال قدم زدن است و به قتل هاي مرموزي كه عاملين آن پيدا نشده و يا فرو ريختن چند پل، فكر مي كند و فشار افكار عمومي را بر روي خود حس مي كند، ناگهان وزير سحر و جادو ظاهر مي شود و به او مي گويد كه اين حوادث رخ داده در جامعه ي انساني، از سوي جادوگران سياه مي باشد و هيچ دليل منطقي ندارد. اين مطلب كوتاه آنچنان در ذهن خواننده نقش مي بندد كه از آن پس درباره ي حوادثي كه در جامعه اش و يا جهان رخ مي دهد و هيچ كس از دولت مردان قادر به پاسخ گويي درباره علت آن نيست و يا نمي خواهند پاسخ دهند، فرد اين اتفاقات را به طور ناخوداگاه به مسائل ماورايي مربوط مي كند و به طرز جالبي از فشار افكار عمومي بر دولت مردان كاسته مي شود واين خواست سياستمداران غرب است. خودتان جست و جو كنيد:پيدا مي كنيد كه بازيگر نقش هري پاتر، يعني دانيل رادكليف بعد از مدتي كه به عنوان هري پاتر معروف شد، بازي در يك فيلم جديد را هم شروع كرد، كه نامش my boy jack (پسر من، جك) مي باشد ؛ و داستان آن در مورد يكي از سربازان متفقين است، كه در جبهه هاي جنگ عليه آلمان شركت مي كند !! چرا بايد دانيل رادكليف، نقشي اينچنيني، در فيلمي تاريخي بازي كند؟! از خود سوال كرده ايد؟ آيا اين همان تداعي و زنده نگه داشتن يك بُرش تاريخ نيست؟ آن هم توسط يك بازيگري كه محبوب معاصرين شده؟! . در لايه اول، گفتم كه هري پاتر نماد آمريكا است و اينك مي بينيد اين بازيگري كه هري پاتر به نام او سند خورده، در نقش يك سرباز متفقين بازي مي كند و فيلم، شرح حال يك سرباز و خانواده اش را نشان مي دهد. همه ي اينها پيشبرد اهداف پروژه هري پاتر است. در آن فيلم، آقاي دانيل رادكليف با همان عينكي كه در فيلم هاي هري پاتر حاضر شده، ايفاي نقش مي كند ! شايد بپرسيد چه ربطي دارد؟ ربطش اين است كه طبق همان پروژه هري پاتر، يكي ديگر از عوامل موثر در رسيدن به هدف، اشيا حاضر در پروژه مي باشند. و اين عينك خاص، يعني عينك پنسي گِرد مشخصه ي خاص يهوديان است !! و به نوعي مُعرف و امضاي آنها است. چرا خانم رولينگ و تهيه كنندگان فيلم هاي هري پاتر و يا به طور كل مسئولين پروژه هري پاتر، اين عينك را انتخاب كرده اند؟ چرا خواسته شده هري پاتر (دانيل رادكليف = الگو و سنبل نوجوانان و جوانان) را يك يهودي جلوه دهند؟ يا اصلا چرا يهود را مطرح كرده اند؟ پيدا مي كنيد كه بازيگر نقش ولدمورت، يعني رالف فيناس در سال 2008 در فيلمي با نام The Reader (خواننده = كتاب خوان) حضور دارد. او در اين فيلم نقش يك آلماني را بازي مي كند ! كه داستان فيلم شرح مختصري از دوران نوجواني و جواني اوست. اين نوجوان 15 ساله آلماني در برلين با يك زن آلماني اشنا مي شود (داستان بعد از جنگ جهاني دوم را نشان مي دهد) و با اين زن ارتباط عاطفي بر قرار مي كند، بعد از مدتي كه از او جدا مي شود و مشغول تحصيل حقوق مي شود، روزي در دادگاهي حاضر مي شود و همراه همكلاسي هايش به عنوان بيننده در جايگاه قرار مي گيرند. او در آنجا زماني كه نام متهم برده مي شود، متهم را مي شناسد. هانا اشميت، همان معشوقه اش كه مدتي را با او بوده. يك زن عضو سابق حزب نازي كه در اردوگاه هاي مرگ آلمان كار مي كرده ! اين زن يكي از مسئولان انتخاب يهوديان براي اردوگاه مرگ بوده !... چطور مي شود كه بعد از معروف شدن دانيل رادكليف به عنوان هري پاتر، او بايد نقش يك سرباز متفقين را بازي كند (در حالي كه يهودي است) و در مقابل، رالف فيناس كه ولدمورتِ شناخته شده است و دشمن هري پاتر، بايد نقش يك آلماني ارتباط بر قرار كرده با يك نازي را بازي كند؟! كمي فكر كنيم... ! شايد اين بازيگران، روحشان هم از پشت پره ها خبر دار نباشد، به عقيده من اينها مهره هاي شطرنج هستند، كه خودشان فكر مي كنند آزاد و مستقل هستند و بنا به اختيارات و استعداد هايشان مي توانند عمل كنند، يكي همچون سرباز فقط يك قدم مي تواند به اطراف برود و ديگري مانند وزير و رخ اختيارشان بيشتر است. مسئولين امر، ساخت فيلم هاي هري پاتر را به كمپاني وارنر مي دهند، و او بازيگران را با نظارت مسئولان انتخاب مي كند. و بعد از مدتي بازي، اين بازيگران شناخته شده به نحوي به سوي نقش هايي ديگر سوق داده مي شوند. در حالي كه فكر مي كنند آزادند، و نمي دانند كه با زيركي تمام به آن نقش ها كشانده شده اند، تا تصوير روشني از زنده كردن تاريخ باشند. زنده كرده رويارويي آمريكاي يهودي و آلمان نازي !! اين همان پروژه هري پاتر است. چرا زماني كه دامبلدور، به عنوان يك الگوي قوي براي خوانندگان در آمده و كودكان و نوجوانان، او را دوست دارند ؛ خانم رولينگ به يك باره در اخبار اعلام مي كند كه دامبلدور همجنس‌باز است؟!! چرا خانم رولينگ يك الگو را خُرد مي كند؟! برخي مي گويند، شايد او واقعيتي را گفته. يعني به فساد كشيده شدن برخي از كشيشان. بسيار خوب، اگر بنا به گفتن واقعيتي بود، چرا آن را در دل داستان جا نداد؟ چرا اين واقعيت را زماني گفت كه دامبلدور يك شخصيت محبوب شده بود؟ اصلا سوالي ديگر، شما خانم رولينگ يك نويسنده اي، چرا حاشيه سازي مي كني؟!! چرا بي دليل يك شخصيت داستان را كه همسان اسقفان كليسا است، زماني به اوج مي بري و بعد به زمين مي زني؟ خانم رولينگ شما مي خواهي دين داري را در چشم ها زشت كني و يا اينكه همجنسبازي را عملي شايسته نشان دهي؟! چرا چو چانگ دختر شرقي كه در داستان هري پاتر بود، به يك باره كنار گذاشته شد؟ در كتاب به نحوي سريع مهرش از دل هري رفت و هري از او گسست. اما در فيلم 5 ديديم كه او را يك خائن جلوه دادند. چرا بايد با يك شرقي اين طور برخورد كنند؟ اين ورود سياست در ادبيات نيست؟! اين نمادي از برخورد سواستفاده جويانه غرب نسبت به شرق نيست؟! چرا همچون داستان عيسي (ع)، در داستان هري پاتر هم بايد يكي از ياران هري پاتر به او خيانت كند (در ماجراي ارتش دامبلدور) ! خوانندگان عزيز مي توانيد اين سوال مرا پاسخ دهيد كه چرا در مجموعه كتاب ها از اسرار و رموز قديمي و اسطوره اي استفاده شده؟ مثلا چرا: هري پاتر يك نشان صاعقه بر پيشاني اش دارد و چنان كه گفته شده، اثري است كه در اولين برخوردش با ولدمورت از او بجا مانده. من قبلا گفتم كه شكل صاعقه ي رو پيشاني هري پاتر، شبيه اس شكسته است (البته اين نقش صاعقه دقيقا شبيه اس نيست، چرا كه برعكس است، ولي در برخورد اول اين را در ذهن تداعي مي كند كه شبيه اس است)، و دو اس شكسته نماد سازمان اس اس (ss) آلمان نازي است (يعني ولدمورت كه نازي صفت است در برخورد با هري پاتر بخشي از قواي خود را به او منتقل كرده)، ولي نكته اي ديگر را نگفتم كه اينك مي گويم، نشان رعد و برق (صاعقه) نشان مخصوص زئوس خداي آسمانِ (و خداي خدايان) يونان قديم است. صاعقه نماد قدرت و خدايي است. صاعقه سلاح زئوس بوده. و حالا سوال اين است چرا نشان صاعقه، با اين وصفي كه از آن گفتم، انتخاب شده؟! آيا خواستْ، اين نبوده كه به هري پاتر جلويي خدايي داده شود؟! همان طور كه گفتم او نماد آمريكا است و آمريكا دريچه هدايت و خوشبختي را از طريق خود مي داند، و اين نشان صاعقه هم تصديقي بر اين است كه آمريكا به راستي صورت و سيرتي خدايي دارد !! چرا در كتاب 5 ، زماني كه دامبلدور و ولدمورت در حال جنگ هستند، به نوعي از اركان چهارگانه سازنده هستي (آتش، آب، باد، خاك) استفاده مي كنند؟! دامبلدور مجسمه ها (از خاك ساخته شده اند) را زنده مي كند و به سوي ولدمورت مي فرستد، جنگ به وسيله آب و آتش ادامه مي يابد . و اين ماجرا در فيلم به زيبايي، اما با تغيير به نمايش كشيده شده ؛ در آواخر فيلم 5 مي بينيم كه اين عناصر چهارگانه توسط اين دو نفر عليه ديگري به كار مي رود ! چرا بحث تضاد دو رنگ سرخ و سبز در اين مجموعه داستان به وضوح نمايان است؟! (رنگ نور جادوي خلع سلاح سرخ، رنگ گروه گريفندورهم سرخ است و رنگ جادوي مرگ سبز است ! سبزي كه رنگ گروه اسليترين هم هست) در حالي كه مي دانيم اين دو رنگ در فرهنگ هاي مختلف با اينكه معنا هاي مختلفي دارند، اما در هر حال هميشه در مقابل هم بوده اند. (دليل آن در اين مقاله مجال نيست. بهتر است براي اطلاع بيشتر به كتاب هاي فرهنگ اساطير و علائم مراجعه كنيد.) چرا نمود و جولان هميشگي برخي از اعداد را در طول داستان شاهد هستيم؟ منظور اين است كه دائما از اعداد خاصي در داستان استفاده شده است. به عنوان مثال: چرا مجموعه داستان هاي هري پاتر در 7 جلد نوشته شده؟ و چرا دوستان وفادار و همراه هري پاتر 7 نفر اند؟ چرا كه مي دانيم هفت عددي مقدس در فرهنگ سامي است. و از اين نمونه ها در طول داستان هم، زياد به چشم مي خورد. ميتوانيد ببينيد... چرا ورد ها و جادو هايي كه خانم رولينگ در داستانش به كار برده، يا ريشه در زبان لاتيني دارند و يا زبان عبري (زبان يهوديان) ! به عنوان مثال: جادوي مرگ كه آواداكداورا نام دارد، ريشه اش از يك طلسم رايج در قرون وسطا است كه Abracadabra نام داشت، و همين طلسم آبرا كدابرا (Abracadabra) هم از عبارت عبري مقابل گرفته شده است = abreg ad habra به معناي صاعقه ات را تا زمانِ مرگ بفرست ! و ما مشاهده مي كنيم: زماني كه ولدمورت مي خواست با اين طلسم، هري پاتر را بكشد، به دليل طلسم محافظ مادرش، فقط يك علامت صاعقه بر روي پيشاني هري پاتر بر جاي گذاشت !! خوانندگان، استفاده از اين رموز و ورد ها و الفاظي با پشتوانه ي قديمي و كهن، چه رازي را از ما پنهان كرده؟!! خوانندگان عزيز به من بگوييد كه چرا در داستان هري پاتر آمده است كه: مدرسه هاگوارتز صد و چهل و دو پلكان دارد، پلكان هايي كه روز هاي جمعه به جاي متفاوتي منتهي مي شوند ! چرا روز جمعه، روزي منحرف كننده تداعي شده؟ چرا پله ها بايد در همه ي روزها راهي براي رسيدن به مسير درست باشند ولي در روز هاي جمعه تغيير كنند و افراد را به جاي ديگري هدايت كنند؟ چرا خواسته شده روز جمعه را در ذهن ها بد جلوه دهد ؟! اين همان پروژه هري پاتر است. خوانندگان عزيز و فكور، اينك شما پاسخ دهيد. سخن آخردر پايان بايد اعتراف كرد كه داستان هري پاتر، كاري فوق العاده و عالي است. و من در شگفتم كه اين نويسنده ي نوظهور چطور اين مجموعه را نوشته؟! كاري قوي و جذاب. رولينگ هر منظوري را كه خواسته در اين داستان قرار دهد، با مهارت تمام به نحوي قرار داده كه يك كار صرفا اهانت آميز نباشد (همچون فيلم 300 و يا اسكندر و...)، متخصصان فرهنگي غرب كه قصد تخريب فرهنگ هاي ديگر ملل را دارند، سال به سال بر تجربياتشان افزوده مي شود، و در كار هاي جديدشان به جاي اينكه يك سخن را مستقيم بيان كنند و يا اينكه آن را به نحوي غير قابل قبول در آوردند، سخنان و اهداف خود را در لايه هايي پنهان مي كنند، تا در ناخودآگاه مخاطب بنشيند (كه همانا ناخودآگاه قدرتمند تر و موثر تر است) و بعد با فراهم آوردن ديگر قطعات پازل خود، به هدف خود مي رسند. شايد بگوييد كه لايه ها را پذيرفتيم، ولي اينها چه تاثيري در خواننده كتاب ها دارد. جواب شما اين است ؛ پروژه هري پاتر اين طور عمل مي كند كه: خواننده وقتي كتاب ها را خواند، تصويري از يك انسان جاني و جادوگر، كه بسيار قدرتمند است در ذهنش نقش مي بندد (اسليترين) كه مشخصه اش رنگ سبز بوده و گفته كه نواده من مي آيد و خواسته هاي مرا دنبال مي كند، و بعد خواننده، تصويري هم از نواده ي وي دارد كه فردي قاتل و آدم كش است، اسمي خاص دارد كه ديگران مي گويند اسمش شوم است و نبايد گفت، ياراني دارد و با جبهه ي خير در جنگ است ؛ مدتي حضور دارد و به ناگاه ضعيف ميشود و غايب ؛ و بعد دوباره قدرت ميگيرد و در ميان يارانش ظاهر مي شود (ولدمورت). خوب تا اينجا اين تصوير ساده، و بي هيچ كنايه و اشاره اي در ذهن خواننده به وجود آمده است. در حركت بعدي فيلم ها ساخته مي شود و بر روي آنها تبليغ مي شود. اين خواننده، فيلم ها را مي بيند، و آن تصوير ذهني كه از ولدمورت داشته، با توجه به جادوي تصوير (فيلم) در ذهنش روشن تر مي شود، چرا كه ظلم و خشونت و قتل عام را حس مي كند و خود را با هري پاتر يكي مي بيند و در برابر ولدمورت موضع مي گيرد. هنوز هم اتفاق مهمي نيفتاده، جز اين كه در ذهن خواننده تصاويري شفاف قرار گرفته. حال حركت ديگري در پروژه ي هري پاتر رخ مي دهد و آن اخبار جهان است. بله اخبار جهان. در ظاهر هيچ ربطي به داستان هري پاتر ندارد، ولي كامل كننده ي پازل پروژه ي هري پاتر است: مثلا زماني كه در جامعه درباره هلوكاست، هيتلر، خونريزي هاي هيتلر و اعمال و رفتار وي سخن برود (همان علاقه ي مداوم يهوديان در زنده نگه داشتن ياد هلوكاست)، افرادي كه داستان هري پاتر را خوانده اند، از آنجايي كه مفهوم روشني از ظلم و ظالم در ذهن دارند و همچنين مشابه هيتلر را در داستان ديده اند كه اعمالش همچون هيتلر بود (ولدمورت)، اعمالي چون: جدا كردن افراد با خون خالص از بقيه جامعه، تصفيه مخالفين خود، در دست گيري كامل آموزش و... آن گاه، بدون اينكه به صراحت بگويند كه ولدمورت، همانند هيتلر است ؛ ناخودآگاه با يهوديان همدردي مي كنند، و از اينكه فردي به دنبال تصفيه نژادي بوده تنفر پيدا مي كنند. اين بخش كوچكي از توضيح اين پروژه بود، شما خوانندگان عزيز، حتما به دنبال بررسي اين پروژه برويد كه در مقابل اقدامات غربي ها كه با اين محصولات فرهنگي شان، هدفي جز نابودي هويت ملي ما، دين ما و باور هاي ما ندارند، آماده تر باشيد. اين داستان هم زنده كننده يادِ واقعه ي مشكوك هلوكاست است و هم نشان دادن يك الگو و منجي (آمريكا) و هم منحرف كننده اذهان به ماورا الطبيعه است. به عقيده من، در نوشتن و نشر اين داستان دو نظر، به ميان مي آيد: 1) يكي آن است كه، از آنجايي كه يهوديان علاقه ي زيادي به مطرح كردن مباحثي دارند، كه به اصطلاح مظلوميت قوم يهود را نشان دهد (همچون جنگ جهاني دوم و موضوع هولوكاست، كه بسياري از مورخان مشهور غربي و همچنين يهوديان اهل تحقيق اين واقعه را ساختگي و دروغ القا شده از سوي صهيونست ها دانسته اند، تا صهيونست ها بتوانند آن را دست آويزي براي توجيه جنايات خود قرار دهند.) و يا اينكه قصد دارند، تا مي توانند به اسلام ضربه بزنند (كه از زمان بعثت پيامبر شروع شده و در طول تاريخ ادامه داشته)، از اين رو، خانم رولينگ سعي كرده است مضامين مورد علاقه آنها را در لايه هايي در اين داستان قرار دهد، تا از اين رهگذر از حمايت هاي مالي و تبليغاتي آنها و به طور كلي،‌ جهاني كردن داستان از سوي قدرتمندان، بهره ببرد. 2) نظر ديگر اين است: بعيد دانسته مي شود كه خانم رولينگ، اينقدر توانايي، در، سر هم كردن اين همه لايه با هم داشته باشد. چنانكه مي دانيم متوسط شاهكار ادبي در سن 54 سال و نيمي مي باشد و نهايتا هر فردي ماكسيمم، سه اثر شاهكار در سه فاز متفاوت دارد. و اينكه ايشان در اين سن و آن هم باعدم نويسنده بودن در گذشته، به يكباره هفت جلد كتاب، با محتوايي سلسله وار را به عنوان خروجي ادبي خود عرضه مي كند و همچنين اينكه ايشان اين همه اطلاعات داشته باشد و بتواند اين اطلاعات را به اين نحو كنار هم بگذارد، ما به اين نتيجه مي رسيم كه حتما، ايشان مشاوران بسيار حرفه اي در كنار خود داشته ، كه در اين كار به وي كمك كرده اند. و يا به عبارت ديگر، اين اثر نوشته شد و سپس، خانم رولينگ به عنوان نويسنده ي آن معرفي شد !! شیطان پرستی...
ما را در سایت شیطان پرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : كسري و علي kasraali1 بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت: 13:30

بسم الله الرحمن الرحیم « یوگا »: پرستش شیطان! در طی مقالات « فراماسونری: دجال آخرالزمان » و « جهان در سیطره ی دجال؛ ایران، جزیره ی امید » به صورت مختصر، به ارتباط « یوگا » و بسیاری از ورزش های تئوسوفیکال، و عرفان های نوپدید با « تشکیلات شیطانی فراماسونری » یا همان « دجال احتمالی آخرالزمان » اشاره شد؛ مقاله ی حاضر در تلاش است تا به صورت بسیار کوتاه و مختصر، برخی از شواهد ارتباط « یوگا » با « فراماسونری جهانی » را یادآوری نماید و بر نقش « تشکیلات شیطانی فراماسونری » در اشاعه ی ورزش های تئوسوفیکال همچون « یوگا » در سراسر دنیا تأکید ورزد. با کمال تأسف باید گفت که این ورزش به ظاهر عرفانی منحوس و نامناسب، در سال های اخیر، به شدت در ایران طرفدار پیدا کرده و کتاب های زیادی اندر فواید و مناقب « یوگا » نگاشته شده است؛ آن هم در حالی که کتب مذهبی و اسلامی ما در کشورمان کمیاب و نایاب می باشند! اما « یوگا » چیست؟ اگر این سوال از طرفداران « یوگا » پرسیده شود، آن ها خواهند گفت که عظمت « یوگا » در قالب الفاظ نمی گنجد!!! البته اگر این تعارفات و بزرگنمایی ها را کنار بگذاریم، باید بگوییم که مطابق ادعاهای طرفداران « یوگا »، « یوگا » مجموعه ای از مراقبه ها، تمرین ها و ورزش های « جسمی » و « ذهنی » است که به منظور تعالی جسم و روح به کار گرفته می شود.(3) این تعلیمات شامل هفت عنصر « آسانا : Asana » (نرمش های کششی)، « باندها : Bandha » (قفل های روان عضلانی انرژی)، « چاکرا : Chakra » (مراکز روانی - انرژی زای جسم پنهان)، « مانترا : Mantra » (صوت یا ارتعاشات انرژی)، « مودرا : Mudra » (وضعیت های انرژی زا)، « نادی : Nadi » (مجاری و کانال های انرژی)، « پرانا : Prana » (انرژی حیاتی) می باشد که این تعلیمات، ریشه در مکاتب الحادی قرون باستان مشرق زمین دارد.(4) آنچه که امروزه از یوگا در بین جوامع مختلف و به خصوص کشورهای مغرب زمین، مورد تأکید قرار گرفته است، بیشتر در حیطه ی « آسانا : نرمش های کششی »، « مودرا : وضعیت های انرژی زا »، « چاکرا : مراکز روانی - انرژی زای جسم پنهان » و « مانترا : صوت یا ارتعاشات انرژی » می باشد و این اجزای یوگا، بیش از سایر اجزای آن مورد توجه کشورهای مختلف دنیا قرار گرفته و در سطح وسیعی پیرامون آن ها تبلیغ گردیده است.(5) البته به موازات اجزای مذکور، به واسطه ی برقراری کلاس های یوگا، سایر اجزای یوگا نیز به مشتاقان فراگیری این ورزش تئوسوفیکال، آموزش داده می شود و حتی فلسفه ی یوگا و عرفان های هندی و بودایی نیز به فراگیران ارایه می گردد. امروزه یوگا شهرتی جهانی یافته و در سراسر جهان، طرفداران بی شماری یافته است. متاسفانه کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نیست و در طی سال های اخیر، شاهد رشد فزاینده ی کلاس های آموزش یوگا در سراسر کشور بوده ایم؛ به نحوی که با حسابی سرانگشتی می توان حدس زد که حداقل چند صد هزار نفر در سراسر کشورمان، به فراگیری و سپس استفاده از تعالیم یوگا، مبادرت ورزیده اند. در طی این کلاس ها، ضمن تعلیم حرکات ورزشی یوگا (آسانا)، سایر تعالیم مرتبط با یوگا از جمله عرفان های غیر الهی هندو و بودایی نیز به فراگیران آموزش داده می شود تا آن ها بتوانند با تمسک به عرفان های نامبرده، روح و جسم خود را اعتلا بخشند!(6) در این مقاله بنا نداریم تا پیرامون فلسفه ی عرفان های غیر الهی و مادی همچون عرفان های بودایی و هندی، و نیز ورزش های تئوسوفیکالی همچون « یوگا » قلم فرسایی کنیم و از این طریق عرفان های غیرالهی مذکور را زیر سوال بریم؛ چرا که تاکنون در این رابطه مطالب بسیاری بیان شده و محققان متعددی در این باره سخن گفته اند. در مقاله ی حاضر، تلاش داریم تا به کمک اسناد و مدارک، ارتباط « یوگا » را با « شیطان پرستی » بیان کنیم و از دسایس « دجال احتمالی آخرالزمان » یعنی « فراماسونری جهانی » در اشاعه و ترویج بین المللی این « تعالیم منحوس و شیطانی » به ظاهر عرفانی، پرده برداریم. اما « یوگا » چه ارتباطی با پرستش « شیطان » دارد؟ مطابق گفته ی طرفداران « یوگا »، « شیوا : Shiva » الهه و خدای « یوگا » می باشد(7) و به همین دلیل، الهه ی هندو « شیوا : Shiva » عمدتاً در حین انجام « مدیتیشن یوگایی » به تصویر کشیده می شود8)« شیوا : Shiva » الهه و خداوند تعالیم « یوگا : Yoga » می باشد. جالب این که تعداد زیادی از منابع مکتوب « یوگا »، فلسفه ی « تعالیم یوگا » را « پرستش شیوا » عنوان کرده اند9) « یوگا » همان « پرستش شیوا » خدای هندویان باستان است. همانگونه که ذکر شد، متاسفانه « یوگا » آیین پرستش « شیوا » خداوند الحادی هندویان باستان است که در قالب اوراد، اذکار، وضعیت های خاص بدنی، نرمش ها و سماع های مخصوص و ... سازمان دهی شده است.(10) اما موضوع موقعی نگران کننده می گردد که بدانیم « شیوا » همان تمثال « شیطان » در آیین هندو است! نگاهی به کتاب مرجع شیطان پرستان یعنی « انجیل شیطانی: The Satanic Bible » می تواند کمک زیادی به بررسی این ادعا نماید. در این کتاب، « Anton Szandor Lavey » نویسنده ی کتاب و رهبر سابق شیطان پرستان جهان، در مبحث « نامهای شیطانی (دوزخی): The Infeal Names »، نام « شیوا : Shiva » الهه ی هندویان و « کالی : Kali » دختر « شیوا » و یکی دیگر از الهه های هندویان را در کنار نام های دیگری همچون « شیطان »، « لیلیث »، « ایشتار »، « ست » و سایر نام های شیطانی ذکر نموده است:(11) نام « شیوا » و دخترش « کالی » دو الهه ی هندی در بین نام های شیطانی کتاب « انجیل شیطانی : Bible The Satanic ». بله عزیزان! درست حدس زده اید! آنچه که با نام « یوگا » و به عنوان ورزشی فرحبخش و روحانی مورد تبلیغ و ترویج قرار می گیرد، چیزی نیست جز اوراد، اذکار، حالات و نرمش ها و سماع هایی که به منظور پرستش خدای شیطانی هندویان باستان یعنی « شیوا » صورت می گیرد و فراگیران « یوگا » در طی کلاس های خود می آموزند که با اوراد و اذکار و حالات بدنی خاص خود، انرژی حیاتی! را از الهه ی شیطانی « شیوا » طلب نمایند!(12) البته عمده ی فراگیران یوگا از مسایل پشت پرده ی این ورزش تئوسوفیکال خبر ندارند و کلاهی بزرگ بر سرشان گذاشته شده است و نمی دانند که آنچه آن ها به منظور طلب آرامش روحی انجام می دهند، چیزی جز پرستش شیطان (آن هم با طعم هندی اش!) نیست! موضوع تنها به همین جا ختم نمی گردد. بلکه شواهد متقنی وجود دارند که نشان می دهند، عمده ی رهبران یوگا، در معابد الهه های شیطانی رشد یافته اند و یا بدون هیچ شبهه ای عضو تشکیلات شیطانی « فراماسونری جهانی » بوده اند. در این بخش از مقاله، به سه تن از این رهبران مشهور اشاره می نماییم: راما کریشنا (Ramakrishna) « راما کریشنا » یکی از معروف ترین چهره های آیین هندوی نوین و یکی از تاثیرگذارترین و مشهورترین رهبران « یوگا » در عصر جدید می باشد.(13) وی چهره ای شناخته شده در آیین هندو است و علاوه بر اشتغال به « یوگا »، شاگردان برجسته ای همچون « نارندراناث دوتتا » یا « سوامی ویواکاناندا » تربیت نمود که تعالیم « یوگا » را به خارج از هند انتشار داد و به آن چهره ای جهانی بخشید.(14) « راما کریشنا » در زمره ی رهبران بسیار محبوب « یوگا » به شمار می رود و از محبوبیت بسیاری در هند برخوردار بوده است. وی در سال 1836 میلادی در ناحیه ی بنگال غربی هندوستان به دنیا آمد و در سال 1886 میلادی در این کشور در گذشت و در 50 سال عمر خود، به احیای آیین هندو و ترویج یوگا همت گماشت. (15) زندگی 50 ساله ی « راما کریشنا » پرفراز و نشیب بوده و وقایع متعددی در زندگی وی رخ داده است، اما به منظور پرهیز از اطاله ی کلام از پرداختن به این جزییات کم اهمیت خودداری می نماییم.(16) به هر حال آن چه که به این مقاله مربوط می شود، این مسئله است که « راما کریشنا » تاثیرات مهمی در احیای آیین هندو و ترویج اجزای آن همچون یوگا داشته است و از سوی دیگر نیز با تربیت شاگردان برجسته ای همچون « سوامی ویواکاناندا » موجب انتشار جهانی « یوگا » در قرون اخیر گردیده است:(17) اما موضوع زمانی جالب می شود که بدانیم « راما کریشنا » در معبد الهه ی هندو « کالی » پرورش یافته و بسیار به « کالی » ارادت داشته است؛ تا جایی که برخی از محققان، وی را « فرزند کالی » نامیده اند:(18) « فرزند کالی : Kali’s Child »؛ لقبی که برخی محققان به « راما کریشنا » داده اند. این لقب به واسطه ی علاقه ی فراوان « راماکریشنا » به « کالی » به وی اطلاق شده است. خوانندگان محترم، احتمالاً نام « کالی » برایشان آشنا است؛ بله عزیزان! « کالی » که در برخی افسانه های هندو به عنوان « دختر شیوا » و در برخی دیگر به عنوان « همسر شیوا » آمده است، تجسم دیگری از « شیطان » در آیین هندو می باشد!(19) جالب این که « Anton Szandor Lavey » نویسنده ی کتاب « The Satanic Bible : انجیل شیطانی » و رهبر سابق شیطان پرستان جهان، در مبحث « نامهای شیطانی (دوزخی) : The Infeal Names » کتاب خود، نام « شیوا : Shiva » الهه ی هندویان و « کالی : Kali » دختر « شیوا » و یکی دیگر از الهه های هندویان را در کنار نام های دیگری همچون « شیطان »، « لیلیث »، « ایشتار »، « ست » و سایر نام های شیطانی ذکر نموده است:(20) نام « شیوا » و دخترش « کالی » دو الهه ی هندی در بین نام های شیطانی کتاب « انجیل شیطانی : Bible The Satanic ». با توجه به مطالب فوق در می یابیم که « راما کریشنا » رهبر محبوب بسیاری طرفداران « یوگا » که به ریاضت و زهد مشهور بوده است، به پرستش تجسم « شیطان » در آیین هندو یعنی الهه « کالی » مشغول بوده، و خود را « فرزند کالی » یا به تعبیر بهتر « فرزند شیطان » می نامید و به این لقب خود، افتخار می نمود! سوامی ویوکاناندا (نارندراناث دوتتا) « سوامی ویوکاناندا »، یکی از رهبران « جنبش استقلال طلبانه ی هند » بوده است.(21) البته شهرت او تنها به این امر محدود نمی گردد. بلکه وی یکی از شخصیت های مشهور و یکی از پیشگامان « ودانتا » و « یوگا » در قرون اخیر می باشد!(22) وی شاگرد « راما کریشنا » بوده(23) و کسی بود که به « یوگا » شهرتی جهانی داد و این ورزش تئوسوفیکال و رازآمیز را به اروپا و آمریکا برد و آن را به مردم این سرزمین ها معرفی نمود.(24) شاید به جرأت بتوان گفت که هیچکس همانند « سوامی ویواکاناندا » در انتشار جهانی « یوگا » نقش نداشته است و اگر او نبود، « آیین یوگا » در معابد هندویان محبوس شده و نمی توانست به اروپا، آمریکا و سایر نقاط جهان راه یابد. به همین دلیل، وی حق بزرگی بر گردن « یوگا » دارد و مقبولیت جهانی « یوگا » در قرن حاضر، مدیون سخنرانی ها، سفر ها و تلاش های وی است:(25) « سوامی ویوکاناندا (نارندراناث دوتتا) »، یکی از پیشگامان « یوگا » در قرون اخیر، و یکی از رهبران جنبش به اصطلاح استقلال طلبانه ی هند. اما جالب است که بدانیم این شاگرد برجسته ی « راما کریشنا » یعنی « سوامی ویوکاناندا » یکی از رهبران انقلاب هند و از پیشگامان « یوگا » در قرون جدید، یک فراماسون معروف بوده و شکی در مورد عضویت وی در لژهای ماسونی وجود ندارد!!!(26) در مورد عضویت « سوامی ویوکاناندا » در گروه شیطانی فراماسونری، هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد و منابع متعددی به عضویت وی در این گروه الحادی اشاره کرده اند:(27) شواهد عضویت « سوامی ویوکاناندا (نارندراناث دوتتا) » یکی از پیشگامان « یوگا » و چهره ی به اصطلاح انقلابی « جنبش استقلال طلبانه ی هند » در تشکیلات شیطانی فراماسونری. نکته ی مهمی که از لا به لای اطلاعات فوق استخراج می گردد این مطلب مهم است که عرفان های نوپدید و ورزش های تئوسوفیکالی همچون « یوگا » که شهرت بین المللی یافته اند و از سوی دستگاه های شیطانی ماسونی نیز تبلیغ می گردند، ارتباط بسیار مهم و جدی با فراماسونری جهانی دارند و رهبران این جنبش ها نیز عمدتاً در تشکیلات شیطانی فراماسونری عضویت دارند. بهاگوان شری راجنیش (اوشو) « بهاگوان شری راجنیش (اوشو) » یکی از چهره های معروف و مشهور عرفان های نوپدید هندی بوده است و طرفداران بسیاری در سراسر جهان برای خود رقم زده است.(28) وی در طی 59 سال عمر خود، در مناطق مختلفی تردد نمود و در کشور هند و در سایر نقاط جهان، طرفداران بی شماری برای خود رقم زد. طرفداران « اوشو » وی را به عنوان یک عارف و فیلسوف آزاده می شناسند که برای پیروانش آزادی به ارمغان آورده و آن ها را از قید اسارت نجات داده است. « اوشو » یکی از چهره های معروف عرفان های نوپدید. نکته ی مهم دیگری که باید به آن اشاره گردد، این است که « اوشو » نیز تبحر فراوانی در « یوگا » داشته و حتی کتابی با عنوان « Secrets of Yoga : رازهای یوگا » تألیف نموده است(29) و به همین دلیل در زمره ی سردمداران تعالیم « یوگا » قرار می گیرد:(30) اما این چهره ی مشهور و محبوب « یوگا » و این رهبر به اصطلاح عرفانی هند، در لا به لای تعالیم شیطانی خود، انسان را به لاقیدی، بی بند و باری و فساد دعوت می کرده است؛ به نحوی که تأکید وی بر آزادی ها و لاقیدی های جنسی به حدی بوده که به وی لقب « کاهن و پیشوای جنسی » داده شده است:(31) اطلاق لقب « کاهن و پیشوای جنسی » به « اوشو »، فیلسوف و به اصطلاح عارف هندی و یکی از چهره های برجسته ی « یوگا ». البته پیروان « اوشو » تنها به کتاب ها و تعلیمات وی بسنده نکردند و به تأسیس مکان هایی با عنوان « اوشو پارک » اقدام نمودند که در این پارک ها، پسران و دختران پیرو « اوشو »، بدون هیچگونه نظارت و قید و بندی به معاشرت با یکدیگر و پیروی از تعالیم منحرف ممزوج با مناسک جنسی « اوشو » می پردازند!(32) بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، تعدادی از چهره های مشهور و محبوب « یوگا » همچون « اوشو » افرادی فاسد و مفسد بودند که به ترویج لاقیدی و روابط نامشروع جنسی می پرداختند. با توجه به مطالبی که ذکر گردید، در می یابیم که نه تنها تعالیم « یوگا »، تعالیمی شیطانی است و افراد عمل کننده به آن، خواسته یا ناخواسته به پرستش تجسم شیطان در آیین هندو (یعنی شیوا) می پردازند، بلکه رهبران و چهره های مشهور این تعالیم، یا شیطان پرست بودند (همانند راما کریشنای پیرو کالی)، یا فراماسون بودند (همانند سوامی ویواکاناندا) و یا افرادی مفسد و فاسد بودند (همانند اوشو). علیرغم تمامی این مسایل، متاسفانه در دهه های اخیر، دامنه ی طرفداران « یوگا » گسترش یافته و این تعالیم در سراسر جهان و از جمله در ایران، طرفداران زیادی پیدا کرده است. متاسفانه به دلیل بی توجهی مسئولان فرهنگی و دسایس دشمن، « تعالیم یوگا » در ایران منتشر شده است و توجه افراد فراوانی را به خود جلب نموده است. این امر تنها به برگزاری کلاس های « یوگا » محدود نمانده است و تا جایی پیش رفته است که حتی یک مجله با عنوان « دانش یوگا » به صورت ماهانه در کشور منتشر می گردد.(33) اما تأسف بیشتر اینکه مجله ی مذکور، تنها به تعلیم حرکات ورزشی، وضعیت های بدنی و اوراد مربوط به « یوگا » نمی پردازد، بلکه به « اساطیر یوگا » همچون « شیوا » که همان « تجسم شیطان در آیین هندو » است، نیز به صورت مبسوط اشاره می نماید و تعالیم افراد فاسد و منحرفی همچون « اوشو » به عنوان تعالیمی عرفانی، به خورد خوانندگان داده می شود.(34) برای مثال، برخی از تیترهای مقالات مجله ی مذکور عبارتند از: « رقص شیوا تجلی عرفان! »، « سیری در زندگی راما کریشنا! »، « تنفس و آگاهی اوشو درباره ی یوگا! » و « درس هایی از اوشو! ».(35) البته از نحوه ی بیان مقالات مجله ی مذکور، چنین بر می آید که گردانندگان مجله ی مذکور احتمالاً از دسایس موجود در انتشار جهانی « یوگا » و فساد و انحراف بزرگان « یوگا » خبری ندارند ، اما به هر حال نفس این مسئله اشکال دارد. ناگفته نماند که سیل تبلیغات پیرامون « یوگا » تنها محدود به مثال فوق نمی شود، بلکه امروزه پیشخوان های کتاب فروشی ها پر است از کتاب هایی که به تعریف و تمجید از « یوگا » و عرفان های شرک آلود هندی و شرق دور می پردازند و اساطیر هندو و بودایی را با آب و تاب به خوانندگان معرفی می نمایند؛ این امر در حالی است که در ام القرای جهان اسلام، در معروفترین کتاب فروشی ها و بازارهای کتاب ایران اعم از کتاب فروشی های میدان انقلاب اسلامی تهران، نمایشگاه بین المللی کتاب تهران و ...، مباحث مهمی همچون مهدویت و معارف اسلامی مورد کم توجهی قرار می گیرند! متاسفانه کار تا آن جا پیش رفته است که حتی در روزنامه های کثیر الانتشار کشور نیز کتاب های نگاشته شده پیرامون « یوگا » مورد تبلیغ قرار می گیرند و در تاسف بارترین این موارد، کتاب « تسخیر طبیعت درون » نوشته شده توسط « سوامی ویواکاناندا » ی فراماسون نیز مورد تمجید قرار می گیرد:(36) تعریف و تمجید از کتاب « تسخیر طبیعت درون » پیرامون « یوگا » نوشته شده توسط « سوامی ویواکاناندا » نویسنده ی فراماسون هندی به وسیله ی یکی از روزنامه های کثیرالانتشار کشور. (متاسفانه نویسنده ی مطلب فوق، حتی به خود زحمت نداده است تا اندکی پیرامون « سوامی ویواکاناندا » تحقیق کند تا بداند « ویواکاناندا » جنسیت مرد دارد، نه زن! در واقع نویسنده ی مطلب فوق، با مشاهده ی ظاهر نام « سوامی ویواکاناندا »، فریب خورده و تصور نموده است که وی یک خانم است!) با توجه به مطالبی که در این مقاله ذکر شد، درمی یابیم که ترویج و انتشار « یوگا »، عرفان های هندی، شرقی و ... در طی سال های اخیر در ایران و جهان، حاصل توطئه ای ظریف و حساب شده از سوی تشکیلات شیطانی فراماسونری جهانی و اصحاب شیطان است تا به واسطه ی آن ها بتوانند اوراد و اذکار شیطانی را در لباس عرفان، معنویت و اعتکاف، به خورد جوامع گوناگون دهند و بدین وسیله، از یکسو مانع گسترش معنویت الهی و اسلامی گردند و از سوی دیگر پرستش شیطان (همان شیوا؛ خداوند هندی یوگا و تجسم شیطان در آیین هندو) را در قالب تعالیمی همچون « یوگا » و ... در بین مردم رواج دهند. متاسفانه تعداد زیادی از مردم در سراسر دنیا، از ماهیت شیطانی « یوگا » و سایر تعلیمات و عرفان های نوپدید با خبر نیستند و ناخواسته همان امیال شیطان و اصحاب شیطانی وی را دنبال می کنند. البته نگارنده ی این مقاله، مخالف حرکات ورزشی، نرمشی و کششی نیست، بلکه عقیده دارد که در حالتی که می توان همین نرمش ها و ورزش ها را بدون توسل به اوراد و اذکار شیطانی پرستش شیوا در آیین هندو انجام داد، چرا باید بر انجام این حرکات با اوراد و وضعیت های خاص بدنی « یوگا » تاکید ورزید. حال آن که می دانیم مشابه حرکات ورزشی مذکور، در ورزش هایی همچون ژیمناستیک وجود دارند. متاسفانه در عصر حاضر که دوره ی آخرالزمان می باشد، گروه های منحرف متعددی در جهان فعالیت می کنند تا به واسطه ی ترفندهایی همچون « یوگا » و « عرفان های نوپدید، شرقی و غربی » به تدریج انسان ها را از تعالیم الهی دور کنند و مردم را به سوی اطاعت و پرستش شیطان سوق دهند. در این برهه ی حساس تاریخ که جهان لحظه به لحظه خود را برای استقبال از منجی الهی خود آماده می کند، باید بیش از پیش مراقب تحرکات اصحاب شیطان و دجال احتمالی آخرالزمان (فراماسونری جهانی) بود تا مبادا در قالب های گوناگون اعم از فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ... این یاران شیطان بخواهند تیشه به ریشه ی ممالک اسلامی و به خصوص کشور زمینه ساز ظهور یعنی ایران اسلامی بزنند. این امر، توجه خاص مسئولین کشورمان و درایت مردم فهیم ایران و سایر مسلمانان جهان را می طلبد تا بتوانند در برابر این هجمه های وسیع و همه جانبه ی دشمن، مقاومت نمایند شیطان پرستی...
ما را در سایت شیطان پرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : كسري و علي kasraali1 بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت: 13:02

مورد اول:دجال ظاهرا مهمترین نظریه در مورد چشم چپ که سند محکم اسلامی دارد همین دجال است.همچنین در عهد جدید هم این نام ذکر شده.حالا بگذریم که در مورد خود دجال و اینکه انسان است یا خیر حرف و سخن زیاد است حدیث مشهوری از پیامبر اعظم(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) نقل قول:خداوند هیچ پیامبری را به رسالت برنگزید مگر آنکه قومش را از دجال ترسانید و خداوند آن را تا به امروز بر شما تاخیر انداخته و اگر امر بر شما مشتبه شد بدانید که پروردگار شما یک چشم نیست و دجال بر الاغی که ... منبع: کمال‌الدین و تمام‌النعمه /بحارالانوار حدیثی از حضرت علی (علیه السلام) نقل قول:«اسبغ بن نباته » از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید: «یا امیرالمؤمنین دجال کیست؟ فرمودند که: آگاه باشید، دجال «صائدبن صید» است و شقی کسی است که او را تصدیق کند و سعید کسی است که او را تکذیب کند...و از دهی که معروف به یهودیه است ، خروج می کند. چشم راستش از اصل خلقت ندارد به طوری که گودی حدقه اش نیست و دیگری که در پیشانیش است، مانند ستاره صبح می درخشد و در چشمش مانندپارچه گوشت چیزی است گویا که باخون ممزوج است و در میان چشمش لفظ «کافر» نوشته شده به طوری که همه کس آن را می خواند خواه نویسنده باشد و خواه نه.... منبع: بحارالانوار مورد دوم:هورس احتمالا با هورس در مستند ظهور آشنا شده اید.ظاهرا یکی از خدایان مصر باستان بوده که شهر کاملش را می توانید در اینترنت بخوانید.در جنگ با ست ، یکی از چشمهای هورس کور می شود فراماسونری و شیطان پرستی مورد سوم: RA RA نیز از خدایان مصر باستان است که به خدای خورشید معروف است و نماد آن تک چشم است.ظاهرا بعدها نیز این 2 خدا(رع-هورس) با هم ترکیب شده و Horakhty به وجود می آید!! مورد چهارم: چشم ابلیس برخی دیگر این نماد چشم را مستقیما مرتبط با ابلیس می دانند.ماجرا بر می گردد به حضرت ابراهیم (علیه السلام) در زمانیکه برای قربانی کردن فرزندش عازم بود.در مکانی با نام جمره عقبه 3 بار ابلیس بر او ظاهر می شود تا او را از اجرای دستور الهی باز دارد و حضرت ابراهیم نیز به دستور الهی هر بار به او سنگ می زند! نکته ای که برخی اضافه می کنند این است که در اثر اصابت سنگ ، یکی از چشمان ابلیس کور می شود (البته من هنوز مدرک معتبری برای این نکته ندیدم و همه بدون منبع ذکر کرده اند) مورد پنجم: موارد دیگری نیز وجود دارد.از جمله اینکه این نماد را صرفا نشان از تک بعدی نگری و دنیا طلبی می دانند و الزاما آن را دارای تاریخچه واضحی نمی دانند.... شیطان پرستی...
ما را در سایت شیطان پرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : كسري و علي kasraali1 بازدید : 51 تاريخ : چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت: 12:50

قرآن در اين باره مي فرمايد: الذين يستمعون القول و يتبعون احسته اولئک الذين هداهم الله و اولئک هم اولوا الالباب «کساني که سخنان را بشنوند و از نيکوترين آنها تبعيت مي کنند. آنها کساني هستند که خداوند آنان را هدايت کرده و آنان صاحبان عقل و خرد هستند» بنابراين اميدواريم که اين مقايسه خود سبب ارج نهادن به کلام الهي شود. و صاحبان خرد و درايت با مطالعه و مقايسه اين دعاها حقيقت را دريابند. چه اينکه قرآن مي فرمايد: لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي « هيچ اجباري در پذيرفتن دين نيست. حقيقتاً هدايت از گمراهي آشکار است.» اينک پيش از هر چيز نمونه هايي از دعاهاي کتاب مقدس شيطان پرستي و سپس نمونه هايي از تورات و انجيل را مي آوريم. و آنگاه در مقايسه با کلام الهي ملاحظه خواهيد فرمود که چه تفاوتي ميان لفظ دعاي الهي و دعاي شيطان پرستي وجود دارد شیطان پرستی...ادامه مطلب
ما را در سایت شیطان پرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : كسري و علي kasraali1 بازدید : 12 تاريخ : چهارشنبه 3 دی 1393 ساعت: 12:49

نويسنده وبلاگ:كسري عامري و علي سفيد گري       كلاس : اول شش        مدرسه: دبيرستان باقر صدر    

بانظراتتون مارو در راه خدا شناسي ياري فرماييد.  

شیطان پرستی...
ما را در سایت شیطان پرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : كسري و علي kasraali1 بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 30 آذر 1393 ساعت: 10:28

ﺩﺭ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺑﺴﺎﻃﺶ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﮐﺮﺩﻩ بود … ﻓﺮﯾﺐ ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺖ !!!! ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻭﺭﺵ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﯿﺎﻫﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ،ﻫﻮﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ .ﺗﻮﯼ ﺑﺴﺎﻃﺶ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﻮﺩ؛ ﻏﺮﻭﺭ،ﺣﺮﺹ،ﺟناﯾﺖ،ﺑﻲ ﻋﻔﺘﻲ … ﻫﺮ ﮐﺲ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﯼ ﺍﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺗﮑﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﺩﻧﺪ،ﺑﻌﻀﯽ ﺍﯾﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ ﺑﻌﻀﯽﻫﺎ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺣﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﯾﮕﺮﺁﺯﺍﺩﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ … ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺪ ﺟﻬﻨﻢ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ،ﺣﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺰﺩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﺍﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ. ﻣﻮﺫﯾﺎﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﮐﺴﯽﻧﺪﺍﺭﻡ!!! «« ﻓﻘﻂ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺑﺴﺎﻃﻢ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ .. »» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ شیطان پرستی...
ما را در سایت شیطان پرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : كسري و علي kasraali1 بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 30 آذر 1393 ساعت: 10:24

آمريكايي ها در اين به اصطلاح شب ارواح، كدو ها را به شكل صورتك هايي ترسناك برش مي دهند. آنها اين كار را به تقليد از قوم «سلت» انجام مي دهند. سلتي ها، شلغم هاي بزرگ را از درون خالي مي كردند و به اشكال وحشتناكي در مي آوردند و پشت پنجره ها قرار مي دادند تا ارواح از خانه آنها دور شوند. البته اروپايي ها به جاي كدو از شلغم استفاده مي كنند. اما آنچه باعث گسترش روزافزون اين مراسم شده، تبليغات رسانه هاي صهيونيستي و حامي صهيونيست، براي اين جشن است. يكي از نتايج اين تبليغات اين است كه «حدود 40 درصد از مردم آمريكا در روز هالووين لباس هاي ويژه اين روز [كه به شكل شيطان، غول و چيزهاي غيرعادي است] را مي پوشند و 12 درصد از آمريكاييان نيز لباس هاي هالووين را بر تن حيوانات خانگي خود نيز مي پوشانند.» با اين وجود در اين رسانه ها هيچ اشاره اي به اينكه هالووين يك مراسم شيطان پرستي است، نمي شود، بلكه از آن به عنوان يك جشن معمولي كه در بين كودكان و بزرگسالان محبوبيت زيادي دارد ياد مي شود، اما هر انسان منصفي با كمي دقت در مي يابد كه اسكلت، ماسك دراكولا، زخم مصنوعي روي صورت، ماسك هاي گربه و سگ و خفاش، كدو و شلغم نوراني و ... فقط يك جشن معمولي براي تفريح و سرگرمي نيست. البته اين كار رسانه هاي غربي از ديد مسيحيان پنهان نمانده و اعتراض آنها را در پي داشته است. به طور نمونه يك سايت مسيحي با تأكيد بر اينكه «در پس پرده [هالووين] قدرت شيطان است كه تقويت مي شود.» مي نويسد: «هنگامي كه مسيحيت رواج يافت؛ دشمنان كليسا با تحقير و آزار مسيحيان در شب هالووين؛ شيطان را مي ستودند. پرستندگان شيطان جمجمه و مذبح و صليب و منبر هم در برابر خانه هاي خود قرار مي دادند و در قرون گذشته بر ديوارهاي كليسا صليب هاي زشت كشيده مسيحيان را مسخره مي كردند.» با اين اوصاف بايد گفت كه شيطان پرستان قديمي در طي ساليان دراز، بدون اينكه از منشأ شيطاني هالووين حرفي بزنند اين مراسم را انجام مي دادند. اما شيطان پرستان مدرن از اينكه مردم به شيطاني بودن اين جشن پي ببرند، ابايي ندارند. شيطان پرستان مدرن، حتي تاريخ مرگ، آنتوان لاوي را دو روز پس از مرگش، يعني در روز هالووين اعلام كردند تا به مردم بفهمانند كه اين يك جشن شيطاني است. اعلام خبر مرگ لاوي در روز هالووين به حدي تأثيرگذار بوده كه بسياري به اشتباه مي گويند: «روز مرگ لاوي با نام هالووين در آمريكا شناخته مي شود.» شايان ذكر است كه در آمريكا خيلي كم از اسم هالووين استفاده مي شود و بيشتر با اسم اصلي اش كه «شب شيطان» است، خوانده مي شود شیطان پرستی...
ما را در سایت شیطان پرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : كسري و علي kasraali1 بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 30 آذر 1393 ساعت: 10:19

يكي از جشن هايي كه در بسياري از كشورهاي اروپايي و آمريكايي برگزار مي شود، جشن هالووين نام دارد. مردم اين كشورها، اغلب شناخت زيادي از اين جشن ندارند. آنها مي گويند كه هالووين جشن ارواح است؛ جشني كه از كودك تا بزرگسال در شكل ارواح و اجنه ظاهر مي شوند تا همديگر را بترسانند. با اين حال بيشتر آنها هرگز نمي دانند كه هالووين يك جشن شيطان پرستي است. براي آشنايي بيشتر با اين جشن لازم است كه از پيشينه آن مطلع شويم. بنيانگذاران اين جشن شيطاني، قوم اروپايي «سلت» بودند كه سال ها پيش از ميلاد مسيح در ايرلند و شمال فرانسه زندگي مي كردند. آنها در شب آخر سال، مراسمي را به افتخار (samhain) موسوم به «پروردگار مرگ» برگزار مي كردند. سلتي ها در اين مراسم، دور هم جمع مي شدند و آتش مي افروختند و براي دستيابي به بركت فراوان (دام و غله) اولين فرزند خانواده را قرباني مي كردند. مردم اين قوم باور داشتند كه در اين شب، جادوگران سوار بر جاروي خود، در آسمان پرواز مي كنند و زنان با شيطان رابطه جنسي برقرار مي كنند و در اين بين شيطان شيپور مي نوازد و ارواح خبيث بر بلنداي تپه ها با جادوگران به رقص و پايكوبي مي پردازند، به طوري كه گربه هاي سياه، خفاش ها و جن و پري ها نيز با آنها همراهي مي كنند. اين قوم خرافاتي همچنين بر اين باور بودند كه شب پايان سال، مرز ميان دو جهان به نازك ترين حد ممكن مي رسد و موقعيت براي راندن ارواح پليدي كه ممكن است به محصولات شان آسيب برسانند فراهم مي شود، لذا در اين مراسم كه «سامهين» نام داشت، از يك طرف، صورت هاي خود را با نقاب پوشانده و با لباس هاي عجيب، خود را به شكل ترسناكي در مي آوردند و با حركت دسته جمعي، به زعم خود ارواح سرگردان را فريب داده و از روستاهاي محل زندگي خود دور مي كردند، از طرفي ديگر سيب و گردو و بادام و غذا و نوشيدني را داخل سيني ها گذاشته و تقديم ارواح مي كردند. قوم سلت، اين مراسم ابلهانه شان را كه منشأ شيطاني و بت پرستي داشت، هر سال انجام مي دادند. تا اينكه رومي ها به اين منطقه حمله كردند. يكي از نتايج اين حمله ورود مسيحيان به اين سرزمين بود كه باعث تغييراتي در مراسم سامهين شد. رهبران كليسا «جشن هاي غيرمسيحيان را با مراسم و تعطيلات مسيحيان تلفيق كردند. جشن هاي روز سامهين نيز با اعياد روز تمامي قديسان در اول نوامبر - كه در آن ياد شهداي اوليه مسيحيت گرامي داشته مي شود - و روز تمامي ارواح در دوم نوامبر - كه در آن ياد تمامي درگذشتگان گرامي داشته مي شود - تركيب شد. شب پيش از روز تمامي قديسان، به نام «شب تمامي مقدسات» (All Hallows Eve) ناميده مي شد و واژه هالووين(Halloween) نيز برگرفته از نام همين شب است.» در اوايل قرن 19 ميلادي، بسياري از ايرلندي ها به آمريكا مهاجرت كردند و اين جشن شيطان پرستي را به آمريكا سرايت دادند. البته اين مراسم در آمريكا دچار تغييراتي شد، به طور مثال آمريكايي ها حضور شياطين و ارواح خبيث در هالووين را بيشتر مورد استقبال قرار دادند و بيشتر نمادهاي ترسناك و خشن را براي آن در نظر گرفتند. برگزاري مراسم هالووين در اين كشور، مشكلاتي را براي مردم ايجاد كرد، به طوري كه مجرمان آمريكايي در اين شب مردم را مورد آزار و اذيت قرار مي دادند، به خانه ها حمله مي كردند و با سنگ و كلوخ دودكش خانه ها را مسدود مي كردند و در برابر اعترض مردم، ادعا مي كردند كه اين اتفاقات ناشي از حضور ارواح مرموز و شياطين است و آنها هستند كه مردم را تحريك مي كنند. آسيب هايي كه اين مراسم به همراه داشت باعث شد كه برگزاري هالووين در آمريكا براي مدتي متوقف شود. پس از آن، براي اولين بار در سال 1920 ميلادي دولت آمريكا تحت تدابير امنيتي مجوز رسمي برگزاري اين مراسم شيطان پرستي را صادر كرد. با اين حال در طي سال ها، محافظت پليس از اين مراسم بيشتر حالتي نمادين داشته است؛ چرا كه اخبار حوادث در شب هالووين نشان مي دهد كه حوادثي نظير آتش سوزي، ضرب و شتم و حتي مرگ به بالاترين حد خود در طول سال مي رسد. امروزه در اين مراسم كارهاي مختلفي انجام مي شود كه در اينجا به ذكر چند نمونه اكتفا مي كنيم شیطان پرستی...
ما را در سایت شیطان پرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : كسري و علي kasraali1 بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 30 آذر 1393 ساعت: 10:18

مراسم مهم ديگر شيطان پرستي كه در كليساي شيطان برگزار مي شود، نماز سياه يا نماز جماعت سياه نام دارد. اين مراسم كه در راستاي مبارزه علني با اديان الهي انجام مي شود، دقيقاً همانند مراسم عشاي رباني مسيحيت است با اين تفاوت كه تمام كارها را برعكس انجام مي دهند. در نماز سياه شيطان پرستان، كشيش و حاضران در حالي كه برهنه هستند، دعاها و سرودهاي مذهبي را به صورت برعكس مي خوانند. مثلاً هر جا كه از بهشت و زيبايي سخن گفته شده، از جهنم و زشتي سخن مي گويند. هرگاه نام خدا، يا حضرت مسيح(ع) آورده مي شود، همگي شروع به انجام حركات كفرآميز مي كنند. در ابتداي شكل گيري مراسم نماز سياه، قرار بود كه فقط به مسيحيت و اعمال اين آئين توهين شود و كار ديگري انجام نشود، اما پس از مدتي، اعمال جنسي و كشتن كودكان بي گناه نيز به آن اضافه شد. همچنين در اين مراسم، نمادهايي مثل صليب وارونه، شمع و پارچه سياه، خون، و ... مشاهده مي شود. با اين وجود به نظر مي رسد كه شيطان پرستان به طور حساب شده اي، با تقليد از مراسم عشاي رباني به توهين و تمسخر مسيحيت مي پردازند، چرا كه در مراسم عشاي رباني مسيحيت كارهايي انجام مي شود كه جاي هيچ گونه دفاع منطقي را براي مسيحيان باقي نمي گذارد. در مراسم عشاي رباني، مسيحيان به كليسا مي روند و از كشيش بزرگ قطعات كوچك نان مقدس و قطرات شراب را مي گيرند. آنان معتقدند كه نان تقديس شده توسط كشيش، جسم مسيح (ع)است!! و با خوردن نان، جسم و خون مسيح(ع) را تناول كرده اند. در قرون اخير بسياري از كارگردانان كليساها معتقدند كه «هر كس، نان و شراب مقدس را بخورد، مسيح در او حلول مي كند و او همان حيات جاودانه و هويت و شخصيت عيساي مسيح را پيدا خواهد كرد.» اين عقيده غيرعقلاني و متوهمانه از خرافي ترين مسائلي است كه مسيحيت معاصر به آن گرفتار شده است، به طوري كه «به عاملي جهت جدايي كليساها از يكديگر تبديل شده است.» پس، از آن جايي كه شيطان پرستان مي دانند كه مسيحيان به دليل انتقادهاي جدي به عشاي رباني، حساسيت كمتري روي آن دارند، «عشاي رباني» مسيحيان را مورد توهين و تمسخر قرار مي دهند. با اين وجود به نظر مي رسد كه اين مراسم شيطان پرستان زمينه اي براي توهين كردن شان به ساير اديان الهي است. بدون شك اگر براي اين فرقه كثيف موقعيت مناسب ايجاد شود، به طور علني در مراسم نماز سياه، به توهين و تمسخر مباني دين اسلام نيز مي پردازند. شیطان پرستی...
ما را در سایت شیطان پرستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : كسري و علي kasraali1 بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 30 آذر 1393 ساعت: 10:18